* شاهنامة فردوسی.
* ویرایش فریدون جنیدی.
* چاپ اول، تهران: نشر بلخ، وابسته به بنیاد نیشابور، 1387.
چکیده
فریدون جنیدی، پژوهشگر شاهنامه و فرهنگ ایران باستان، پس از سی سال تلاش مداوم، شاهنامة مصحَّح خود را به چاپ رساند. شاهنامۀ فردوسی، همانند بسیاری از آثارِ بهجامانده از سالیان دور، دستخوش تغییرات بسیاری گشته، که منجر به الحاق ابیاتی سست و بدون پشتوانه به سرودة فردوسی شده است. همۀ شاهنامهشناسان بر الحاقی بودن بخشی محدود از شاهنامه اتّفاقنظر دارند؛ اما تصحیحهای مختلفی که تا به حال از این کتاب به چاپ رسیده است، هریک در کنار ارزشها، دارای کاستیهایی نیز هست و هنوز نسخهای پیراسته که مورد پذیرش همۀ شاهنامهشناسان باشد و بر بینقص بودن آن گواهی دهند، عرضه نشده است. شاهنامة ویراستۀ دکتر جنیدی نیز دارای ویژگیهایی منحصربهفرد است که به خاطر افزوده دانستن بخشی بزرگ از شاهنامه، جای بحث و بررسی فراوان دارد. در این مقاله به طور مختصر به معرفی این تصحیح و ویژگیهای آن، نظرات مصحّح دربارۀ ابیاتِ افزوده و دلایلی که ارائه شده و نیز نتیجۀ حاصل از حذف ابیات افزوده پرداخته شده است.
واژههای کلیدی: شاهنامة فردوسی، فریدون جنیدی، ابیات افزوده.
***
معرّفی مصحّح
فریدون جنیدی، شاهنامهپژوه، ایرانشناس، مدرّس دانشگاه، نویسندة ایرانی و از پژوهندگان فرهنگ و زبانهای باستانی است. او فرزند بکتاش ایرانی است و در 20 فروردین سال 1318 خورشیدی، در کوهستان ریوَند نیشابور، در روستای فیشان به دنیا آمده است. وی که در سال 1358 بنیاد نیشابور را بنیان نهاده ، هماکنون مدیر بنیاد نیشابور و نشر بلخ است. سالها در دانشگاههای صنعتی شریف، تهران و کرمان به آموزش زبانهای باستان و شاهنامه پرداخته است؛ اکنون نیز به صورت آزاد و رایگان به آموزش زبانهای پهلوی و اوستایی و برگزاری انجمنهای شاهنامهخوانی در بنیاد نیشابور مشغول است. برخی از آثار وی عبارت است از: نامة پهلوانی (خودآموز خط و زبان پهلوی ساسانی و اشکانی)، زندگی و مهاجرت آریاییان بر پایۀ گفتارهای ایرانی، فرهنگ هزوارشهای پهلوی، داستانهای رستم پهلوان (مجموعۀ یازدهجلدی)، زروان، سنجش زمان در ایران باستان (دربارة مناسبتهای روزها و ماههای سال در ایران باستان)، فضل بن شادان نیشابوری و نبرد اندیشهها در ایران پس از اسلام.
وی طی سی سال گذشته مشغول ویرایش و تصحیح شاهنامه بوده و سرانجام در سالگرد هفتادسالگی خود، این کتاب را به انجام رسانده و در اختیار فرزندان ایران قرار داده است.
این مقاله در دو بخش، به معرفی و نقد این اثر میپردازد:
بخش اوّل: معرفی
الف. پیشگفتار
این شاهنامه شامل یک پیشگفتار و 5 دفتر است. پیشگفتار، خود کتابی مستقل است دارای 468 صفحه، که شامل توضیحاتی است دربارة شاهنامه و افزودههای آن و نحوۀ تصحیح و سنجههایی که مصحّح برای ویرایش بر آنها تکیه نموده است و با «گفتاری اندر فراهم آوردن شاهنامه» آغاز میگردد. در این گفتار، کسانی چون ابومنصور محمّد، پور عبدالرزّاق بابک خراسانی، که فرمان به گردآوری شاهنامه داد، و ابومنصور معمّری، وزیر فرهیختة وی، که کار افرادی را که برای این کار گرد آمدند، سامان داد، معرفی میشوند.
پیشگفتار، خود به نقدی جداگانه نیازمند است. در اینجا تنها به نمونههایی از مطالبی که در پیشگفتار آمده است، اشاره میگردد:
الف- 1. مدح محمود
مصحّح در پیشگفتار تأکید میکند فردوسی هرگز محمود را نستوده است؛ بلکه او را خوار داشته است: «یک گواه، خود شاهنامه است که در سال 400 هجری پایان گرفته است:
بر این سالها چهارسد بگذرد
کزین دوده کس تخت را نسپرد
شود بندۀ بیهنر شهریار
نژاد و بزرگی نیاید به کار
گواه دیگر، تاریخ بیهقی است که در آن، نام سرایندگان مزدور محمود ثبت شده است و نامی از فردوسی در میان نیست» (پیشگفتار، 35).
سپس راجع به زمانِ افزودن نام محمود به شاهنامه نوشته است: «چون محمود در سال 432کشته شد، فرمانروایی به مودود رسید، با چندان جنگهای خونین و کشتارهای سخت که در تاریخهای بیهقی و گردیزی آمده است و اندیشة ایرانیان را پریشان کرده است، نرم نرم میتوانستند نام محمود را به شاهنامه افزوده، ستایشهای سست و گزافهای را که اکنون در میان شاهنامه است، بدان بیفزایند؛ اما از بررسی افزودهها روشن میشود که پنج سراینده را برای افزایش به شاهنامه بدین کار گمارده بودند؛ زیرا که شیوة سخن آنان یکسان نیست:
بخش نخست: تا پادشاهی کیخسرو؛
بخش دویم: پادشاهی کیخسرو تا لهراسب؛
بخش سیوم: لهراسپ و گشتاسپ؛
بخش چهارم: اسکندر؛
بخش پنجم: ساسانیان» (همان: 31 - 32)
الف- 2. سنجهها
مصحّح برای تصحیح شاهنامه 27 سنجه در نظر گرفته، که تمامی آنها را در پیشگفتار با مثالهای متعدّد روشن کرده است. برخی از این سنجهها عبارتند از:
زبان فارسی و داد و آیین آن در سرایش گفتارها، زبان پهلوی، آگاهی همهسویه از راز و رمزهای چامه و سرود فارسی، فرهنگ ایران باستان، ستارهشناسی، کیشهای ایران باستان، سرگذشت جهان و جهانیان، شناخت ابزار جنگی و ...
به دو نمونه از این سنجهها که در پیشگفتار آمده است، اشاره میشود:
الف- 2- 1. ویرایش بر بنیاد دستور و آیین زبان پارسی
یکی از واژههایی که بر این اساس تصحیح شده، واژة «صد» است، که همه جا در این شاهنامه به شکل «سد» نوشته شده و چنین توضیحی دربارة آن داده شده است:
«نمونة چنین نگاشتهها، که به
شاهنامه نیز اندر شده است، واژة سَد (صد) است، که در زبان کردی به گونة
سبکترشدۀ سَ درآمده است. «سَد»، در شمار،
که در زبان اوستایی به گونة سَتَ خوانده
میشد و در پهلوی به گونة سَت
درآمد
و در زبان فارسی به گونۀ سبکترشدۀ «سد» خوانده میشد. زیبا آن است که این واژه به هنگام یاد کردن
از جشن سده و نیز به هنگام شمردن سدهها، چونان سدۀ چهلم، سدۀ نهم، به گونة فارسی
خود نوشته میشود» (همان: 64).
الف- 2- 2. واژههای ایرانی که در گذر زمان دگرگون شدهاند
توانا بود هر که دانا بود
ز دانش دل پیر برنا بود1
دربارۀ این بیت افزوده به شاهنامه چنین استدلال میکند:
«دانا با برنا پساوا (قافیه)
ندارد؛ بلکه با واژههایی چون کانا، مانا، خوانا، پساوا مییابد. همچنین برنا با
واژههایی چون سُرنا و دُرنا آوای درست میپذیرد. برنا برابر با کودک 5 تا 10 سالۀ
امروزین است و نگرشی به ریشة
این واژه، رهنمون است: در زبان اوستایی، زمان، آیو خوانده میشود،
که از آن با پیشوند پِرِ، پِرِآیو برمیآید که پرزمان یا پیر بوده
باشد؛ اما برای خوشایند شدن آوا، یک میانوَند ن میان دو بهر آن پدیدار میشود
که آن را به گونة پِرِنایو درمیآورد. اکنون با پیشوند دیگرگونکنندة اَ،
به گونۀ اَپرنایو درمیآید، که برابر است با ناپُرزمان، کمسال... این
واژه در زبان پهلوی به گونة اپورنای خوانده میشود و با فرو
افتادن اَ آغازی در زبان فارسی، به گونة برنا آمده است» (همان: 73).
سپس انواع نامهایی که از ابتدا تا انتهای زندگی بر انسان اطلاق میشود را نوشته است:
«کودک: تا 5 سال. برنا: از پنج تا دهساله.
ریدک: از ده تا پانزدهساله. جوان: از پانزدهساله به بالا». (همان:76)
الف- 3. واژههای ویژه
واژههایی چون «زبان برگشادن»، «بازار»، «نوید»، «خرام»، «کیار»، «لُکانک»، در این بخش توضیح داده شدهاند. دربارۀ «بازار» چنین نوشته است:
«این واژه از ریشة چَر اوستایی (=
آمدن و رفتن، گشتن ...) برآمده است و در گفتار درست فردوسی همواره برابر با آشکار
است که در زبان پهلوی
واچار خوانده میشود» (همان: 134).
سپس نمونههایی آورده که یکی از آنها این بیت است:
«در بدگویی گرسیوز از افراسیاب نزد سیاوخش:
سیاوش ندانست بازار اوی
همی راست آمدش گفتار اوی
سیاوخش از چهرۀ او دروغش را درنیافت» (همان: 134).
الف- 4. نامهای بی بنیاد
نامهایی که تنها یک بار در شاهنامه به کار برده شده و سابقة پیشین یا پسین ندارند و بیشتر برای آهنگ قافیه کاربرد دارند، به عنوان نامهای افزوده و بیبنیاد خوانده شدهاند، که برخی از آنها چنینند: ایلا، بُزویَلا، کوهکوش، بوسپاس، کافور، نستیهن، اخواست، فروهِل، لواده، اشکش، شنگل، زهیر.
ب. نسخههای مورد استفاده
در این تصحیح از تمام شاهنامههای موجود استفاده شده و هیچ نسخهای از نظر پنهان نمانده است. علاوه بر نسخههای مهم و معروف، گاهی نسخههای مهجور را که دیگر شاهنامهپژوهان به آن توجه نداشتهاند، مقدّم داشته و صحیحتر دانسته است:
«از نمونة مسکو نیز بهره بردم؛ اما به یکایک شاهنامههای دیگر نیز نگریستهام؛ چنان که گونة درستِ نامة زال به سام را از گفتاری از چهارمقالة عروضی سمرقندی برگرفتم، که در هیچیک از شاهنامههای در دست، گفتاری به درستی آن نیامده است» (همان: 39).
یکی از دوستان مصحّح، شاهنامهای از اصفهان به او داده، که مصحّح از آن نیز بهره برده است:
«من آن شاهنامه را شاهنامة سپاهان نام نهادم و با آنکه نیمی از آغاز شاهنامه از آن فرو افتاده بود، نیمة دویم آن - که از داستان نبرد بیژن و هومان آغاز میشود - چنان که گفتم، در ویرایش به کارم آمد» (همان: 39).
همچنین: «برخی تاریکیهای ویرایش به یاری شاهنامة چاپ امیرکبیر (امیربهادری) که پژوهندگان آن را در شمار نمیآورند، روشن شد» (همان: 39 -40).
شاهنامهای که بنداری به زبان عربی ترجمه کرده است، در بسیاری از ابیاتْ مورد استفاده واقع شده است و مصحّحْ آن را گنجینهای بزرگ میداند که شاهنامهشناسان آن را به خوبی نشناختهاند. مواردی که از این شاهنامه استفاده شده، در پانویس توضیح داده شده است، که یک نمونة آن، این بیت است:
که دُربیس با شاه ایران چه کرد
ز گردان ایران برآورد گرد (شاهنامه:ج 2، 28)
در پانویس این توضیح را آورده است: «در هیچیک از پچینها (نسخهها) نام دربیس نیامده و چون آن را درنیافتهاند، به گونة در پیش آوردهاند و برخی پچینبرداران نیز چون در پیش را درست ندیدهاند، آن را درست کرده، از پیش نوشتهاند. در بنداری خوشبختانه این بار نیز نام دربیس آمده است: ماصنع ابوها دُربیس، ملک الهاماوران، بأکابر ایران. پدرش، دربیس، پادشاه هاماوران، با بزرگان ایران چه کرد» (همان: پانویس).
ج. ویژگی این تصحیح
ج- 1. فرم
این تصحیح ویژگیهای منحصربهفرد دارد که شامل فرم و محتواست. از نظر فرم، میتوان به این موارد اشاره کرد:
ج- 1- الف. فهرست
فهرست در این تصحیح شامل تمام بخشها و جزئیات است و به سادگی میتوان به داستان موردنظر در هر بخش دسترسی پیدا کرد. برای مثال، نمونهای از سرفصلهای داستان رستم و سهراب چنین است: آغاز داستان؛ رسیدن رستم به شهر سمنگان؛ آمدن تهمینه، دخت شاه سمنگان، به بالین رستم؛ زادن سهراب از مادر؛ ... رزم پدر و فرزند؛ نبرد رستم و سهراب بار دوم؛ کشته شدن سهراب بر دست رستم ...
ج-1- ب. رسمالخط و نگارش
رسمالخطی که در این تصحیح به کار گرفته شده است، با آنچه امروز ترویج میشود، کاملاً متفاوت است، که به برخی از آنها اشاره میشود:
1. واژههای مرکّب: مصحّح معتقد است دو کلمه که معنی مستقل دارند، وقتی با هم ترکیب میشوند، آن ترکیب، خود معنایی مستقل پیدا میکند؛ بنابراین دو کلمه باید پیوسته به هم نوشته شوند. در سراسر شاهنامه این رسمالخط رعایت شده است:
یکخدای، بپای، بگیتی، دویم، غمیست، کمیست.
2. واو عطف:
اُزانپس چو جنبنده آمد پدید
همه رستنی زیر خویش آورید (ج 1، 17)
در پانویس توضیح داده شده است: «نشانۀ پیوند واو عطف در زبان اوستایی اوتَ، در زبان پهلوی کهن اود، در پهلوی نو او و در زبان فارسی اُ؛ چنان که در گفتار امروزیان نیز روان است: من اُ تو ، شبُ روز، سیاهُ سپید. وَ گونة تازی آن است» (همان، پانویس).
3. کاربرد گیومه برای گفتوگو: گفتوگوها همه جا در میان گیومه گذاشته شده و از سایر واژهها جدا شده است؛ حتی زمانی که یک حرف چسبنده داشته است:
از آن رفتن غرمش اندازه خاست
بدل گفت ک: «آبشخور این کجاست؟» (ج1، 350)
به سهراب گفتند ک: «آمد سپاه» (همان: 447)
4. نشانۀ پرسش: نشانه پرسش همیشه پس از واژۀ پرسش آمده است، نه پس از اتمام جمله:
به بالا چنین چند؟ باشی به پای!
که؟ خواهد بُدن مر تو را رهنمای! (ج3، 542)
5. واژههای فارسی: همة واژهها بر اساس شکل اصلیشان در زبان فارسی نوشته شدهاند، نه با صورت تغییریافتة عربی؛ مانند: «رویه» به جای صفحه، «رج» به جای بیت، «لت» به جای مصراع؛ و واژههایی چون جیهون، زئفران، سیهون، هجره، هجله، رواک (رواق)، توفان، اود (عود)، تاووس، انبَر (عنبر)، اروس (عروس)، تراز، و ... که همه را با دلیل و ذکر زمان پیدایش واژه توضیح داده است:
« لئل از کان و کوهستان بدخشان میآید و در همۀ تازیکستان چنین کان نیست که آن را لعل بخوانیم. »
نئل اسپ نیزبا همین داوری ... از آنجا که نه کان آهن در آن سرزمین یافت میشود و نه آهنگری در آن سامان روایی داشته است. ایرانیان اسپ را رام کرده بجهانیان پیشکش کردند« نئل » را نیز در ایران بساختند.کهنترین یادکرد از نئل آهنین، در داستان یادگار زریران آمده است. (پیشگفتار: 65).
نمونة ابیات:
همانا که کوپال سیسدهزار
زدندی بر آن تارکِ ترکدار (ج 1، 319)
کس از ما نبینند جیهون به خواب
اُزیران نیایند زین روی آب (همان: 322)
ز شبنم شد آن غنچۀ تازه پُر
ایا هُغۀ لئل شد پر ز دُر (همان: 427)
همچنین در همه جا به جای افاعیل عروضی، تنتنا به کار برده و بر این اساس وزن شاهنامه چنین است: تنا، تنتنا، تنتنا، تنتنا.
ج-1- ج. استفاده از حروف متفاوت
برای جدا کردن ابیات افزوده از ابیات اصلی، از حروف متفاوت استفاده شده است و به سادگی میتوان ابیات افزوده را تشخیص داد. ابیات افزوده با حروف ایتالیک چاپ شده و کمرنگتر و ریزتر از ابیات اصلی است.
ج-1- د. فهرست نامها
نمایة نامها و واژههای مهمّ بهکاررفته در هر جلد، در پایان همان جلد آمده و برای پژوهشگران بسیار مفید است.
ج-1- هـ. فارسی سرهنویسی
یکی از ویژگیهای مهم نثر پیشگفتار و همچنین پانویسهای پنج دفتر شاهنامه، فارسی سرهنویسی است، که با وجود واژههای بسیار فارسی که جایگزین واژههای بیگانه شده است، هیچ گونه اخلال در فهم معنا ایجاد نشده و نثر نوشته کاملاً روان و ساده و قابلفهم است. نمونهای از این نوع نثر:
«داستان پسین نیز از افزودههای زمان هرمز است تا پهلوانی چون بهرام پورگشسب را خوار گیرند و پیروزی وی را بر ساوهشاه از پیشبینی ستارهشناسان و گام فرّخ هرمز در شمار آرند» (ج 5، 160).
2. ویژگیهای محتوایی
2- الف. توضیحات
چند نوع توضیح در این اثر وجود دارد، که شامل این موارد است:
2- الف- 1. توضیحات متن شاهنامه
گاهی در میان متن یا در آغاز داستانی، مطلبی را یادآور شده و یا دربارة داستان توضیح داده است. بسیاری از این توضیحات مربوط به داستانهای افزوده است؛ برای نمونه، در آغاز جلد چهارم دربارة داستان پادشاهی اسکندر این توضیح دیده میشود: «این درست است که با ناکاردانی داریوش سیوم اسکندر بر ایران دست یافت، کام راند، مردمان را کشت، آتش بر دفتر و دیوان ما زد؛ اما این بخش همه افزودة افزایندگان زمان غزنویان است و از شاهنامه نیست» (ج 4، 9).
و این توضیح در آغاز پادشاهی اشکانیان: «از اینجا 45 رج افزودة افزایندگان دریوزهگر در ستایش محمود آمده است که او را از شاهنشاهی ایران به پادشاهی جهان رساندند» (همان: 75).
در آغاز پادشاهی کیقباد نیز نوشته است:
«کیقباد در اوستا کَویکوات ... خوانده شده است، که شاه شاهان بوده باشد و چنان که در بخش پیشین گذشت، بزرگان ایران در انجمن مهیستان، به پیشنهاد زال، سپهدار نیمروز، که در آن زمان سردار انجمن مهستان بود، یکی از شاهان سرزمینهای ایرانی را به شاهی برگزیدند و زنجیرۀ شاهان کیانی از آن زمان آغاز گردید. از این پس، در شاهنامه چون از تاج و تخت کیان و کمر کیانی ... نام برده میشود، سرودۀ فردوسی است و از شاهنامه است مگر آنکه سستی و نادرستی در سخن آشکار باشد» (ج1، 315).
ج- الف- 2. توضیحات پانویس
در پانویس چند نوع توضیح دیده میشود:
- توضیح ابیاتی که از شاهنامه نیست و اغلب با شماره مشخص شدهاند.
- توضیحاتی دربارة برخی واژهها یا معنای ابیات.
- ذکر ابیاتی که در برخی نسخهها نیامده است.
- توضیح دربارۀ ابیاتی که یکی از واژههایش به نظر مصحّح درست نیست، ولی در هیچ نسخهای صحیح آن را نیافته است.
این توضیحات با ستاره، مربّع، دایره و ... مشخص میشوند؛ مثلاً این بیت:
دلارای مزدک سوی کیقباد
بیامد سخن را در اندر گشاد (ج4، 431)
در پانویس دو توضیح دارد؛ یکی اینکه در تصحیح این بیت از شاهنامة بُنداری یاری گرفته است:
«بنداری چنین آورده است: ماتفق أنّه ذات یوم دخل علی کیقباد. و بر این بنیاد میتوان سخن را چنین داشتن: یکی روز مزدک». (همان: پانویس)
و دوم این توضیح:
«سخنی زیبا، که آیینِ گفتار در انجمنهای ایران باستان را بازمینماید. این گفتار در زمان ما چنین شده است: مجلس را افتتاح کرد» (همان: پانویس).
و یا دربارة این بیت:
«مرا بخت بر گنبد افشاند گوز
جوز: گردو، گردو بر گنبد افشاندن، داستان کاری است که هیچ گاه بر نمیدهد.»(ج2: 17
2- ب. ایجاد اشکال در برخی واژههای ابیات اصلی
در میان ابیات شاهنامه برخی ابیات اصلی وجود دارد که مصحّح راجع به یک کلمة آن شک دارد، اما هیچ تغییری در اصل بیت نداده و تنها در پانویس توضیح داده است؛ مثلاً در توضیح این بیت:
کزین بگذری سفله آن را شناس
که از پاکیزدان ندارد سپاس (ج 5، 47)
آورده است: «نمونهها همه کزین آوردهاند و چو زین درست است» (همان: پانویس).
همچنین این بیت:
دگر خشم و رشک است و ننگ است و کین
چو نمّام و دوروی و ناپاکدین (ج 5، 47)
«در نمونهها نمّام و رمّام آمده است (شاهنامة مسکو 196- 8)؛ اما چنان که در پاسخ پسین که کار دیوان بیشتر گزارش میشود، سخنچین آمده است، واژة تازی نمّام نیز به هیچ روی در گفتار فردوسی پذیرفته نمیشود؛ بهویژه با افزودن چو به آغاز آن، که به هیچیک از دیوان دیگر، چون خشم و ننگ و آز، افزوده نشده است و بر این بنیاد، گفتار درست فردوسی چنین بوده است: سخنچین دوروی و ناپاکدین» (همان: پانویس).
یکی از جالبترین این مباحث در این بیت دیده میشود:
شگفت آمدش، گفت از ایرانسپاه
چنین دختر آید به آوردگاه
سواران جنگی به روز نبرد
همانا به ابر اندر آرند گرد» (ج 1، 434)
در پانویس آمده است:
«همة نمونهها چنینند و این لت بدین گونه پیوندی با سخن پسین ندارد. سخن درست چنین مینماید: چنین دخت ار آید. اگر از سپاه ایران دختری اینچنین به آوردگاه آید، سواران جنگی ...» (همان: پانویس).
2- ج. فراوانی ابیات افزوده
در نسخههای دیگر شاهنامه نیز برخی ابیات الحاقی مشخص شدهاند؛ اما در این تصحیح تعداد ابیات افزوده بسیار زیاد است؛ چنان که با حذف افزودهها، تنها یکسوم از ابیات باقی میماند؛ یعنی از مجموع 49865بیت، حدود 33779 بیت افزوده و 16095 بیت سرودة فردوسی به حساب آمده است. از میان پنج جلد شاهنامه، جلد اول با 60 درصد افزوده، دارای کمترین افزوده، و جلد چهارم با 75 درصد افزوده، دارای بیشترین افزوده است. که در مجموعِ 5 جلد، حدود 73/67% ابیاتْ افزوده و تنها 27/32% غیرافزوده است.
ابیات افزوده که در تمام شاهنامه پراکنده است، از دومین بیت شاهنامه آغاز میشود. این گونه ابیات، در پایان بیت با شماره مشخص شده و دلایل افزوده بودن آن در پانویس توضیح داده شده است.
به برخی از بخشهای افزوده به طور اجمال اشاره میشود:
از آغاز شاهنامه در جلد اول، بخشهای «گفتار اندر آفرینش آفتاب و ماه»، «ستایش پیامبر» و «ستایش محمود» حدود 80 بیت افزوده است.
همچنین کلّ داستانِ «رفتن رستم به البرزکوه برای آوردن کیقباد»، 87 بیت است که در پانویس روشن شده است که خالقی مطلق نیز این داستان را افزوده میداند.
از 57 بیت داستان«آمدن سام به دیدار رستم»، ، تنها 10بیت غیرافزوده است.
تمام داستان «کشتن رستم زال، پیل سپید را» افزوده است.
همچنین در بخش شبیخون رستم در ایوان افراسیاب، در جلد اول، از 205 بیت، تنها 10 بیت آن افزوده نیست.
در جلد سوم، از بخش «پاسخ افراسیاب به پیران ویسه»، از مجموع 240 بیت، تنها 5 بیت آن افزوده نیست. در همین جلد، کلّ بخش «هفتخوان اسفندیار» افزوده است، که در توضیح آن آمده است: «هفتخوان اسفندیار از افزودههای شاهنامه است؛ زیرا که همة داستان برداشتی از هفتخوان رستم است با رویدادهای شگفت رویدرروی که هریک از آنها دیگری را دروغ مینماید ...» (ج 3، 433).
در جلد چهارم، بخشِ «خواستن فرستادۀ روم به درگاه و پرسش و پاسخ» 115 بیت است که تماماً افزوده است.
داستان «گماشتن بهرام مرزبانان را بر استانها» (بازگشت به شیوههای کیانی و اشکانی) 215 بیت افزوده است و بخش «بهرام در هند، پادشاهی یزدگرد بزهگر»، ص 214 از 500 بیت، تنها 38 بیت افزوده نیست. افزودهها بیشتر از بخش «پذیرش منذر برای آموزش بهرام» است.
داستان «رفتن شاپور به روم» که دارای 433 بیت است، به کلّی افزوده است.
داستان «نامة کسری به هرمز» از 58 بیت تنها 3 بیت غیر افزوده است.
همچنین داستان «پادشاهی اسکندر» در جلد چهارم نزدیک به 2000 بیت است که کلاً افزوده است. در توضیح آن آمده است: «این درست است که با ناکاردانی داریوش سیوم، اسکندر بر ایران دست یافت، کام راند، مردمان را کشت، آتش بر دفتر و دیوان ما زد؛ اما این بخش همه افزودة افزایندگان زمان غزنویان است و از شاهنامه نیست». (ج4: 9)
در جلد پنجم نیز داستانهای افزودة فراوانی هست که شمارة ابیات آن حدود دوسوم ابیات این جلد است.
2- د. دلایل ردّ ابیات افزوده
ویژگی مهم این تصحیح، دلیلهایی است که برای ردّ ابیات آورده است، که این دلایل بر پایۀ همان سنجههایی است که در پیشگفتار به طور مفصّل توضیح داده شده است. بنا بر اعتقاد مصحّح، فردوسی حتی یک بیت سست نیز نسروده است. بنابراین هر بیتی که با یکی یا چند مورد از آن 27 سنجه منافات داشته باشد، از فردوسی نیست. با وجود این، در هیچ بیتی تصرّف نکرده و هیچ بیتی را حذف ننموده؛ بلکه تنها به ریز کردن حروف و توضیح در پانویس اکتفا کرده است.
به برخی از این موارد اشاره میشود:
2- د-1. مدح محمود
مصحّح اعتقاد راسخ دارد به اینکه فردوسی هرگز محمود را نستوده و بر این اعتقاد، تمامی ابیاتی که در آن ستایش اوست، افزوده است: «سختترین شگفتی آنجا روی مینماید که پس از این گفتار فردوسی:
ستم باد بر جان او ماه و سال
کجا بر تن شاه شد بدسگال
بیدرنگ افزودهاند:
یکی پند آن شاه یاد آورم
ز کژّی سخن سوی داد آورم
مرا گفت کاین نامة شهریار
اگر گفته آید، به شاهان سپار
دل من به گفتار او رام شد
روانم بدین شاد و پدرام شد
چو جان رهی پند او کرد یاد
دلم گشت از پند او رام و شاد
بدین نامه چون دست بردم فراز
به نام شهنشاه گردنفراز
جهانآفرین تا جهان آفرید
چنو شهریاری نیامد پدید »(پیش گفتار:21)
دلایلی که ذکر شده، چنین است:
«یک: روی دیگر گفتار لت دویم در رج نخست آن است که تا کنون هرچه گفتهام، کژ و ناراست بوده است{یعنی ستایش خداوند – ستایش ابومنصور عبدالرزّاق – ستایش ابومنصور که هفت سال یار فردوسی بوده}... سه: او رام را با پدرام پساوا نیست. چهار: رام شدن دل نادرخور است؛ بایستی گفته شود سخن او را پذیرفتم. پنج: بدین در لت دویم نیز نابجاست؛ زیرا که پیشتر، از گفتار او یاد شده بود. شش: من در رج پیشین به رهی در این رج بازگردید. هفت: دوباره از رام و شاد یاد میشود. ... نه: محمود هیچ گاه شهنشاه نامیده نشده؛ بلکه با نام شاه نیز از وی یاد نشده است. ده: رج ششم برگرفته از گفتار فردوسی است دربارة رستم:
جهان آفرین تا جهان آفرید
سواری چو رستم نیامد پدید» (همان)
2- د-2. واژههای عربی
گرچه مصحّح وجود برخی واژههای عربی در شاهنامه را پذیرفته، اما برخی را به صراحت رد نموده است:
به خیمه درآمد به کردار باد
یکی ترگ دیگر به سر بر نهاد (ج 2، 434)
خیمه را در سخن فردوسی جای نیست. (همان: پانویس)
2- د-3. تاریخ ایران باستان
اگر در زمین گورگاهی بود
وگر نابرومند راهی بود
«یک: که در ایران باستان گورگاه (= گورستان) نداشتهایم و درگذشتگان را در دخمه مینهادند ...»(ج4: 390 )
2- د- 4. اسپ و سواری
در پیشگفتار آمده است: «ویراینده را باید آگاهی همهسویه از زندگی اسپ و پرورش و نگهبانی آن بوده باشد تا بتواند سخنان نادَرخورِ افزوده به شاهنامه را دربارۀ اسپ بازشناختن» (همان: 367).
بسیاری از ابیات افزوده، با این سنجه جدا شده است:
«بر آخُر یکی مادیان بُد بلند
کُه کارزاری و زیبا سمند
همان شب یکی کرّهای زاد خنگ
برش چون بر شیر و کوتاه لنگ
یک: هیچ گاه مادیان را به جنگ نمیبرند که از او با نام کوه کارزاری توان یاد کردن؛ دو: ...؛ سه: کرۀ نوزاد را توانِ راه رفتن نیست تا نشان دهد که کوتاهلِنگ است. منظور از کوتاهلنگ، نحوة گام برداشتن است، نه اندازة پاها» (همان: 374).
2- د-5. ابزار جنگی
در پیشگفتار، در بخش سنجهها، ابزار جنگی و نحوة کار با آنها کاملاً توضیح داده شده و تصاویری نیز از این ابزار و نحوۀ کاربرد آنها رسم نموده است. یکی از این ابزارها، «خَشت» است، که نوعی سلاح سبک بوده است که در شاهنامه زیاد از آن نام برده شده است. مصحّح با توجه به نوع این سلاح، اشتباهات افزایندگان را آشکار کرده است:
«پیداست که چون افزایندگان خَشت را نمیشناختهاند، آن را در سخنان خویش به گونهای نمودهاند که هزار فرسنگ از خَشت بهدور است:
به دل نرّهشیر و به تن زندهپیل
به آورد خَشت افکند بر دو میل
یک: خَشت را نباید بیش از سه گز پرتاب باشد و خَشتی را که بر دو میل رود، نمیتوان به سوی خویش بازپس کشیدن؛ دو: برای خَشتی که تا دو میل برود، زهی به درازی دو میل باید و در همۀ جهان زهی پدیدار نبوده است که بیش از شست گز درازی داشته باشد و آن کمند رستم و پسان سهراب بوده است. همچنین سنگینی زه دو میلی و بازپس کشیدن آن هم دلیل دیگری است ...» (همان: 351).
نمونهای از تصحیح بر اساس کاربرد تیر و کمان:
«در کشتن بهرام گور شیران را:
همانگه به بیرون خرامید شیر
کمان را بزه کرد مرد دلیر
بزد تیر و پهلوش با دل بدوخت
دل شیر ماده بَرو بر بسوخت
یک: کمان را پیش از رفتن به شکارگاه بزه میکردند.
دو: پهلو را با دل چگونه میتوان دوختن؟» (همان: 364)
2- د-6. دوبارهگویی
«یکی از کارهای افزایندگان، دوبارهگویی گفتار فردوسی است با شیوههای کژ و ناهماهنگ؛ چنان که همة گفتار را به هم میریزد و سخن را سست مینماید:
در گفتار سیمرغ به هنگام رستمزاد:
یکی مرد بینادل پُرفسون
بیاور ابا خنجری آبگون
بکافد تهیگاه سرو سهی
نباشد مَرو را ز درد آگهی
از او بچۀ شیر بیرون کشد
همه پهلوی ماه در خون کشد
سخنِ افزایندگان:
«تو بنگر که بینادل افسون کند
ز صندوق تا شیر بیرون کند
یک: بینادل و افسون همان است که فردوسی در گفتار خود به کار برده است؛
دو: شیر بیرون کشد در سخن افزاینده سست است؛ زیرا که در گفتار فردوسی از او آمده بود و در گفتار افزاینده ز صندوق، و بچه شیر بیرون کشد به شیر بیرون کند گردیده و بیرون کردن و بیرون کشیدن، در روی یکدیگرند؛ زیرا که در بیرون کردن نیرو و فشار از سوی اندرون به بیرون است و در بیرون کشیدن فشار از بیرون به اندرون است» (همان: 96).
بخش دوم: نقد
خواندن این تصحیح به خوانندۀ پژوهشگر این امکان را میدهد که در میان ابیات افزوده و اصلی، داستان را دنبال کند، دربارۀ آن فکر کند و به تحلیل بپردازد. با مطالعة این تصحیح و بررسی دلایل مصحّح، گرچه به نظرات درستی برمیخوریم، اما مواردی هم هست که پذیرش آن دشوار است و نمیتوان پذیرفت تمام ابیاتی که مصحّح بر آنها انگشت گذاشته و به عنوانِ افزوده معرفی کرده است، از فردوسی نباشد؛ ویژه اینکه در این صورت، بیش از دوسوم ابیات را باید از شاهنامه حذف کنیم. در این بخش، در آغاز، برخی از ابیات افزوده و دلایل مصحّح بررسی شده و سپس به نتیجة حذف ابیات افزوده در طرح داستان پرداخته شده است.
الف. بررسی دلایل
الف- 1. دلایل منطقی
دلایلی که مصحّح در پانویس آورده، در بسیاری از موارد درست و منطقی و هماهنگ با روال داستان است؛ بهویژه دلایلی که مربوط به شناخت تاریخ ایران باستان و رسومات است، به فهم بهتر خواننده از شاهنامه و میزان اطلاعات وی از تاریخ ایران کمک میکند. نمونههای این دلایل بسیار است و پرداختن به همۀ آنها ممکن نیست؛ تنها به چند مورد بسنده میشود:
دربارۀ این بیت افزوده از داستان پادشاهی تهمورس:
«همه موبدان را ز لشکر بخواند
به خوبی چه مایه سخنها براند »(ج1: 51)
در پانویس آمده است: «یک: هنوز گروههای چهارگانه پدید نیامده بود که گروه موبدان از دیگر گروهها شناخته شوند؛ دو: باز آنکه موبدان اگر هم پدیدار شده باشند، از لشکریان نیستند» (همان : پانویس).
نیز دربارۀ این بیت:
«چنین گفت ک: امروز تخت و کلاه
مرا زیبد و تاج و گنج و سپاه»(ج1: 51)
آمده است:
«کلاه و گنج و سپاه در زمان تهمورس (رام کردن جانوران) پدید نیامده بود» (همان: پانویس).
و باز دربارۀ این بیت:
«پس از پشت میش و بره پشم و موی
برد و به رشتن نهادند روی »(همان: 51)
چنین توضیح می دهد:
«در زمان جمشید رشتن و بافتن پدید میآید» (همان: پانویس).
و این بیت که در داستان جمشید دیده میشود، این دلیل را تأیید میکند:
«بیاموختشان رشتن و تافتن
به تار اندرون پود را بافتن» (همان: 58)
الف- 2. دلایل غیرمنطقی یا متضاد
برخی از دلایل که برای ردّ ابیات آورده شده است، به نظر درست یا کافی نمیآید. این موارد گاهی شامل استعاراتی است که فردوسی به کار برده است و در ابیات دیگر هم نمونه دارد؛ مانند این بیت:
«در آن نیستان موضع شیر بود
که پیلی نیارستی آن نی پسود» (همان: 348)
مصحّح با این دلایل بیت را رد کرده است:
«یک: موضع در سخن فردوسی جای ندارد؛ دو: مگر کار پیلان درودن یا پسودن نی است؟» (همان: پانویس)
گذشته از واژة عربی موضع، توضیح دوم منطقی به نظر نمیرسد؛ زیرا میتواند منظور شاعر از پیل، پهلوان باشد، که این مفهم در میان ابیات غیرافزوده بسیار دیده میشود.
و نیز این بیت:
تو دانی که آن تابدادهکمند
سر ژندهپیل اندر آرد به بند (ج3، 505)
توضیح: «سر پیل به بند نمیآید؛ زیرا که پیل را گردن نیست، و این سخن را چه روی گفتن باشد؟» (همان: پانویس)
در میان ابیات اصلی استعارات فراوانی به این شکل دیده میشود که میتوان بر هرکدام به همین نحو انگشت گذاشت:
- به نی بر یکی پیل را خفته دید
برِ او یکی اسپ آشفته دید (ج 1، 348)
- چه نیکوتر از نرّهشیر ژیان
به پیش پدر بر کمر بر میان (ج3، 486)
- از آن پس که ارجاسپ آمد به جنگ
نبرگشته از جنگ دشتیپلنگ (همان: 488)
- مبر پیش پیل ژیان هوش خویش
نهاده بر این گونه بر دوش خویش (همان: 493)
- چو پیلی به اسپ اندر آورد پای
بیاورد چون باد، لشکر ز جای» (همان)
اغراق در حماسه ناگزیر است و در شاهنامه نیز تشبیه و استعارة اغراقآمیز فراوان دیده میشود؛ مثلاً تعبیرِ «رسیدن سر کسی به آسمان یا ابر» غریب نیست و کنایهای به بلندقد بودن یا بلندمرتبه بودن دارد. نمونههایی از این نوع اغراق را در این ابیات اصلی شاهنامه میبینیم:
« تو پور گو پیلتنرستمی
ز دستان سامی و از نیرمی
ازیرا سرت زآسمان برتر است
که تخم تو زان نامورگوهر است» (ج 1، 428)
نیز این بیت:
«به مردی همی زآسمان بگذرد
به گیتی کسی را به کس نشمرد» (ج3، 489)
از میان ابیاتی که افزوده دانسته شده، این بیت است:
« بدان زور هرگز نباشد هژبر
دو پایش به خاک اندر و سر به ابر» (ج 1، 319)
با این توضیح: «رستم سوار بر اسپ بود و پای بر زمین ننهاد و بیگمان پهلوانی که اسپی درخور سواری خویش دارد، سرش به ابر نمیرسد» (همان: پانویس).
در هنگامِ زادن سهراب، در وصف او این بیت را میبینیم:
« تو گفتی گو پیلتن، رستم است
اُ گر سام شیر است و گر نیرم است» (همان: 428)
توضیح مصحح: «آنان از کجا سام یا نریمان را دیده بودند که کودک را با آنان همانند میکردند؟» (همان: پانویس).
میتوان پذیرفت که این نوع تعاریف از زبان فردوسی باشد نه کسانی که کنار کودک بودند.
و این وصف:
« چو یکماهه شد همچو یک سال بود
برش چون بر رستم زال بود» (همان: 428)
توضیح: «گزافه سخن تا به کجا که بر کودک یکماهه را به بر رستم زال ماننده میکنند!» (همان، پانویس)
این گونه توصیف در میان ابیات اصلی هم هست. درهنگام زادن رستم کودک نوزاد، به شیر تشبیه میشود؛ در حالی که کسی نمیداند او قرار است پهلوان بشود:
«یکی بچه بُد چون گَوی شیر فش
به بالا بلند و به دیدار کَش
یکی کودکی دوختند از حریر
به بالای آن شیر ناخوردهشیر» (همان: 245)
بیتی دیگر که هنگام زادن رستم افزوده دانسته شده است، مربوط به سخن سام است. گویا رسم بوده پیکری از پارچه به اندازۀ طفل نوزاد میدوختند و آن را به همه نشان میدادند و شادی میکردند. سام وقتی کودکپارچهای را که همقدّ رستم است، میبیند، از بزرگی آن تعجب میکند و میگوید:
« اگر نیم از این پیکر آید تنش
سرش ابر ساید، زمین دامنش» (همان: 246)
پیداست که منظور او این است که حتی اگر رستم نصف این پیکر هم باشد باز هم بزرگ و بلندقد است.
مصحّح در توضیح دلیل رد بیت نوشته است: «این پیکر چرا باید در آینده نیمه شود؟» (همان: پانویس)
گاهی ایراد مصحح به اعتقادات مذهبی فردوسی یا ایرانیان باز میگردد:
«به بینندگان آفریننده را
نبینی مرنجان دو بیننده را» (ج 1، 13)
دربارۀ این بیت نوشته است: «کسی را پروای آن نبوده است که خداوند را ببیند که اینجا پندش دهیم که او را نتوانی دیدن» (همان: پانویس). این دلیل درست نیست؛ زیرا در میان فرق مختلف کلامی بحثهایی در دیدن یا ندیدن خداوند مطرح بوده و هست؛ همچنان که نظامی معتقد به دیدن خداوند است و با این ابیات اعتقادش را نشان میدهد:
«دیدنش از دیده نباید نهفت
کوری آن کس که به دیده نگفت
دید پیمبر نه به چشمی دگر
بلکه به این چشم سر، این چشم سر» (نظامی گنجوی، 1370: 19)
در مواردی هم مربوط به برداشت از مفهوم بیت میشود؛ مانند این بیت:
« ز مادر همه مرگ را زادهایم
بر اینیم و گردن ورا دادهایم» (ج 1، 292)
مصحّح پرسیده است: «گردن به مرگ دادهایم یا گردن به مادر؟» (همان: پانویس)
پیداست که منظور فردوسی تسلیم بودن در برابر مرگ است.
در داستان رستم و اسفندیار، رستم دلش نمیخواهد بجنگد و امیدوار است که اسفندیار از جنگ کردن پشیمان بشود. زواره او را دلداری میدهد که چون اسفندیار دارای عقل و مردانگی است، بیدلیل نمیجنگد:
«ندانم به گیتی چو اسفندیار
به رای و به مردی یکی نامدار» (ج3 ، 505)
مصحّح با این توضح بیت را افزوده دانسته است: «رای و مردی اسفندیار را به نبرد او چه پیوند؟» (همان: پانویس).
ب. بررسی نتیجۀ حذف افزودهها
تحلیل همۀ داستانهای شاهنامه و بررسی روند داستان ها کاری است که در زمانی محدود امکان پذیر نیست و نمیتوان با یک بار خواندن، به نظری درست دربارۀ درستی نظر مصحح راجع به افزودهها رسید؛ اما نگاهی اجمالی به برخی داستانها نشان میدهد که در برخی موارد با حذف افزودهها، روند داستان بهتر شده و توالی بهتری یافته است؛ در بیشتر موارد، داستان ایجازی قابلقبول یافته و در برخی موارد، حذف افزودهها داستان را دچار ایجاز مخل نموده است، که در اینجا به نمونههایی اشاره میشود:
ب- 1. مواردی که با حذف آنها داستان روال منطقی مییابد
در آغاز داستان پادشاهی کیکاووس، 10 بیت اول و همچنین ابیاتی در میان داستان، افزوده دانسته شده است. اگر همۀ ابیات را مطالعه کنیم، میبینیم که توالی درستی ندارد؛ اما با حذف افزودهها، داستان توالی خود را بازمییابد. زمانی که کاووس شاه به جای پدر مینشیند، روزی که در حال می خوردن است، با پهلوانان رای میزند که رامشگری آمده و از شاه بار میخواهد. پس از این ابیات، بارسالار نزد شاه میآید که: رامشگری بر در است و بار میخواهد و شاه اجازه میدهد. به خوبی پیداست که اگر شاه از پیش میدانست که رامشگر آمده است، چرا بارسالار بدون سابقه پیشین میآید و میگوید که رامشگری آمده و بار میخواهد و نمیگوید همان رامشگر آمده است. با حذف ابیات افزوده، این ایراد برطرف میشود.
در داستان رزم رخش با شیر نیز بیتی افزوده هست که بر بیهوده سخن فردوسی را تکرار کرده و توالی داستان را به هم ریخته است. پس از اینکه رستم از خواب بیدار میشود و میبیند که رخش، شیر را کشته و با او دعوا میکند که چرا او را بیدار نکرده است، پس از چند بیت دوباره میگوید:
«چو خورشید برزد سر از تیره کوه
تهمتن ز خواب خوش آمد ستوه» (ج 1، 349)
که مشخص است افزاینده متوجه روند داستان نبوده است.
ب- 2. مواردی که داستان را دچار ایجاز مخل میگرداند
در داستان رستم و سهراب، افزوده های فراوانی هست که بیشتر آنها تأثیر چندانی در داستان ندارند؛ اما در برخی موارد هم حذف موجب ایجاز مخل گردیده است. در آغاز داستان رستم و سهراب، زمانی که رستم در خواب است، تورانیان رخش را میدزدند و به سمنگان میبرند. مصحّح دو بیتی را که نشان میدهد اسب را تورانیان بردهاند، افزوده دانسته است؛ با این ترتیب، مشخص نمیشود چه کسانی اسب را بردهاند:
«بخفت و برآسود از روزگار
چمان و چران رخش در مرغزار
{سواران توران تنی هفت و هشت
بران دشت نخچیرگه برگذشت}
{پی اسپ دیدند در مرغزار
بگشتند گرد لب جویبار}
گرفتند و بردند پویان به شهر
همی هر کس از رخش جستند بهر» (ج1: 423)
در آغاز داستان رزم رخش با شیر نیز، اگر ابیات افزوده را حذف کنیم، داستان بیآغاز است:
«چو یک پاس بگذشت درّندهشیر
به سوی کنام خود آمد دلیر» (همان: 348)
پیش از این بیت، راجع به شیر، یا جایی که رستم و رخش خوابیدهاند، هیچ بیتی نیامده است؛ اما در میان ابیات افزوده چنین بیتی هست:
«در آن نیستان موضع شیر بود
که پیلی نیارستی آن نی پسود» (ج1: 348)
مصحّح با دلایلی که گفته شد، بیت را رد کرده است.
در داستان پادشاهی زوتهماسپ نیز از 54 بیت تنها 16 بیت آن درست دانسته شده است، که باز داستان دچار ایجاز مخل میشود و با حذفِ افزودهها نمیتوان درست منظور را دریافت:
«شبی زال بنشست هنگام خواب
سخن راند بسیار از افراسیاب
چنین گفت هرچند کز پهلوان
بود بختْ بیدار و روشن روان
بیاید یکی شاهِ خسرونژاد
که دارد گذشتهسخنها به یاد» (ج1: 299)
گیومه بسته نمیشود، مگر پس از چهار بیت بعدی در میان ابیات افزوده و سپس این بیت میآید:
« ز تخم فریدون بجستند چند
یکی شاه زیبای تخت بلند» (همان: 299)
در داستان هوشنگ نیز که از 39 بیت، 31 بیت آن افزوده است، میانۀ سخن تهی است و بدون اینکه از مرگ هوشنگ سخن گفته شود، تهمورث بر تخت مینشیند.
پایان سخن
دربارۀ این تصحیح گفتنی های زیادی هست که در مجال اندک یک مقاله نمیگنجد. پذیرش یا ردّ این ویرایش نیازمند بررسی کاملی در صحّت دلایلِ مطرحشده از سوی مصحّح و گویا بودن داستانهای شاهنامه پس از حذف افزودههاست. از نظر مصحّح نیز این تصحیح هنوز جای کار دارد؛ زیرا همانند بسیاری از آثار بزرگ، این اثر نیز دچار کاستیهایی است که با توجه به حجم کار، طبیعی مینماید؛ چنان که خود به این نکته اشاره داشته و از خردمندان یاری خواسته است:
«نگرش پایانین به نمونههای چاپی در زامیادروز و اسفندماه (22 اسفند) 1387 خیامی به پایان رسید. اگر ایرانیان خردمند بپذیرند که چنین کار، بزرگترین خویشکاری فرهنگی ایرانی در هزارۀ پس از فردوسی است، از آنجا که در هر کار بزرگ لغزش و فراموشی پیش میآید، این کار نیز از لغزش و کاست و فزود به دور نتواند بودن. پس به نامههای خردمندان چشم دارم تا مرا از چنین نکتهها آگاه کنند، به یاری یزدان» (ج 5، ص 520).
پینوشت
* کارشناس ارشد ادبیات فارسی.
1. ابیاتی که در شاهنامۀ مورد بحث، افزوده دانسته شده، در متن مقاله با حروف ایتالیک تایپ شدهاند.
کتابنامه
- فردوسی، ابوالقاسم، شاهنامه، 1387، ویرایش فریدون جنیدی. تهران: نشر بلخ، وابسته به بنیاد نیشابور.
- نظامی گنجوی، کلیات خمسه ، 1370، چاپ پنجم، تهران: امیرکبیر.