مقالستان

مقالستان

مقالات مریم غفاری جاهد (دکتر زبان ادبیات فارسی و منتقد برگزیده پنجمین جشنواره نقد کتاب)
مقالستان

مقالستان

مقالات مریم غفاری جاهد (دکتر زبان ادبیات فارسی و منتقد برگزیده پنجمین جشنواره نقد کتاب)

عشق یا دیوانگی


نقد رمان "دیوانه ها بهتر عاشق می شوند" ،شهره قوی روح، نشر البرز،1387

 

نگره 5 تابستان 1388

چکیده:

رمان "دیوانه ها بهتر عاشق می شوند " با طرح شخصیتهای زنانی نان اور و ستمدیده اغاز شده ، با پرداختن به موضوع عشق و نقش ان در زندگی زنان ادامه می یابد . نویسنده در طرح داستان از زاویه دید راوی کل کمک گرفته و با پیشبرد طرح از طریق تک گویی  راوی دانای کل به طرح روحیات چهار جوان عاشق پرداخته که هریک به نحوی با این مساله درگیرند . در این مقاله پس از بررسی ویژگیهای ساختاری اثر، به محتوای ان از دیدگاه فمینیستی پرداخته شده است .   

خلاصه اثر

رخسار دختری است که در پنج سالگی مادرش را از دست داده و پدرش هم که یکبار بیشتر او را ندیده به سراغش نمی اید . او تحت سرپرستی زنی به نام دایه دریا قرار می گیرد. او در سن بلوغ به سمت کولی هایی که گاه به گاه به روستایشان می ایند کشیده می شود و با مردی کولی به نام البرز ازدواج می کند . ثمره این ازدواج سه پسر است و یک دختر به نام زیتون . وقتی زیتون پنج سال دارد پدرش در اثر حادثه ای می میرد و رخسار ناچار به ازدواج با مردی ظاهر الصلاح دیو سیرت می شود که علاقه ای به او ندارد و زن و بچه اش سالها پیش سر به نیست شده اند . رجبعلی با رخسار و بچه ها رفتار بدی دارد و از انها مثل برده ها کار می کشد . زیتون که دختر بسیار زیبایی است در هشت سالگی مورد تجاوز رجبعلی قرار می گیرد و این حادثه موجب درگیری رخسار و رجبعلی و مرگ رخسار در اثر ضربه چاقو می شود و رجبعلی برای همیشه به زندان می رود . دایه دریا زیتون را که ازمرگ مادرش بی خبر است نزد دختر عمویش عالیه به تهران می فرستد تا همیشه در انجا بماند . عالیه با شوهرش در خانه ای اربابی کار می کنند و همانجا خانه ای کوچک دارند که زیتون هم با انها زندگی می کند . ارباب خانه مردی مومن است به نام اقای مقدم که همسرش را به خاطر خیانت او طلاق داده و تنها پسرش خسرو که کمی از زیتون بزرگتر است با او زندگی می کند . مقدم دائم در حال سفر تجاری است و خسرو که خیلی تنهاست با امدن زیتون با او اخت می شود . اقای مقدم زیتون را به فرزند خواندگی قبول می کند .این دو در کنار هم درس می خوانند و رشد می کنند خسرو اصلا به درس علاقه ندارد و عاشق پیانو است و خیلی خوب می نوازد. در عوض زیتون دختری درس خوان است و پس از گرفتن دیپلم و شرکت در کنکور، در رشته پزشکی دانشگاه تهران پذیرفته می شود . خسرو که در دانشگاه های  ایران قبول نشده به اصرار پدر و علی رغم میلش برای ادامه تحصیل به لندن می رود زیرا اقای مقدم پزشک شدن خسرو را شرط موافقت با ازدواج خسرو و زیتون قرار داده است . زیتون در دانشگاه مورد توجه پسری به نام کوشا قرار می گیرد اما به خاطر خسرو به او توجه نمی کند . خسرو در لندن به مادرش نزدیک است و گاهی به دیدارش می رود . او که زنی بی قید و بند است خسرو را از تعلقات مذهبی نیم بندش دور کرده به سمت عیاشی هدایت می کند و چون از زیتون متنفر است او را با دختری بی قید به نام لیلا که پنج سال از او بزرگتر است اشنا می کند . خسرو علی رغم قولی که به زیتون داده با دختر گرم می گیرد و رفته رفته به او نزدیکتر شده او را به عقد موقت خود در می اورد . دختر که از نظر مالی چیزی کم ندارد خسرو را تحت حمایت خود می گیرد و تشویق به ادامه درس موسیقی می کند .او که میان زیتون ، رشته پزشکی  و هنرش گیر کرده از طرفی هیچ انگیزه ای غیر از رسیدن به زیتون برای پزشک شدن ندارد ، با کمرنگ شدن تصویر زیتون ، یکسره پزشکی را کنار گذاشته خود را وقف موسیقی می کند در عین حال هنوز با زیتون در ارتباط تلفنی است و نمی خواهد او را از دست بدهد ، اما طی سفر زیتون و اقای مقدم به لندن ، قضیه لیلا فاش می شود و زیتون برای همیشه خسرو را از خود می راند و پس از بازگشت به ایران، از دانشگاه انصراف می دهد و به ده مادری اش می رود و همانجا می ماند . کوشا که هنوز به او علاقه دارد برای گذراندن طرح خود به ان ده می رود  و از زیتون خواستگاری می کند . اما زیتون ترجیح می دهد در خلوت خود به امور مذهبی سرگرم باشد .خسرو همچنان با لیلا می ماند و درزمینه موسیقی به شهرت می رسد . لیلا دختری به نام شبنم دنیا می اورد که خسرو نمی داند فرزند اوست و گمان می کند لیلا با مردان دیگری ارتباط داشته است . سالهای بعد که لیلا در اثر سرطان در بستر مرگ قرار دارد نزد خسرو اعتراف می کند که او تنها مرد زندگی اش بوده است و شبنم هم دختر اوست .

 

طرح

رمان در سه کتاب ارائه شده است :

 کتاب اول پیشینه زندگی اجداد زیتون،شخصیت اصلی  و در واقع اجداد مادری اوست و اغازی از زندگی خودش تا سن هشت سالگی .این کتاب از نظر تعدد شخصیتها و حوادث و فضا و رنگ با دو کتاب دیگر متفاوت است.

کتاب دوم ابتدای ماجرای عاشقانه ای است که بین زیتون هشت ساله و خسرو که کمی از او بزرگتر است رخ می دهد وبا  ارامش و سکون ادامه می یابد .

 کتاب سوم اغاز زندگی جدید خسرو در لندن و دوری اجباری از زیتون و اغاز ارتباط عاشقانه با لیلاست . این کتاب بیشترین حجم را دارد و حاو ی نکات مهمی درباره روحیات انسانی و عشق و محبت و خیانت است .

به دلیل ناهمگونی کتاب اول ، با بقیه داستان ،گره افکنی دچار افت و خیز شده و در هر قسمت گره های جداگانه ای ایجاد می شود . شخصیتی که اول رخ می نماید و سرنوشتش گرهی می شود برای خواننده ، به زودی جای خودش را به دختر کوچکش می دهد و در کتاب دوم دیگر از ان شخصیتهای اولیه خبری نیست و سرنوشت زیتون و خسرو انگیزه ادامه داستان است که تا اخر رمان به درازا می کشد . گره های گوناگون فرعی همزمان با وقوع حوادث روی می نماید که به تدریج گشوده می شود .کل کتاب سوم حالت بحران و تعلیق داستان را در بر دارد . نقطه اوج رمان در همین کتاب، هنگام مواجهه زیتون با خیانت خسرو و عکس العمل اوست که به گره گشایی نهایی که تصمیم زیتون برای ترک خسرو  و زندگی شهری است می انجامد.

غیر از صد و سی صفحه اول داستان که حوادث زیادی در ان اتفاق می افتد ،بقیه داستان روندی ارام دارد . در واقع صفحات و اتفاقات اولیه مقدمه ای است برای انچه در اخر اتفاق می افتد و شرح قایعی است که شخصیت یک انسان را می سازد تا او را به فرجام داستان گره بزند.

حوادث کتاب اول شامل مرگ مادر رخسار ، ازدواج او با پسر کولی ،درگیری های او با اهالی ، تولد فرزندانش،، مرگ البرز ، ازدواج با رجبعلی ، تجاوز به زیتون و تراشیدن سرش ، کشته شدن رخسار و سفرزیتون به تهران است.

 قسمت اول رمان و ماجراهای مادربزرگ زیتون و حتی ابتدای زندگی مادرش چندان ارتباطی با قضایای بعدی ندارد مهم این است که زیتون دختر بی سرپرستی است که مورد تجاوز واقع شده و تکه او.ل داستان ، شفا گرفتن رخسار از کولی و بعد عشق او به کولی ربطی به ادامه داستان ندارد و چون وصله ناجوری درامده است از طرفی گوناگونی حوادث ابتدای رمان با خالی بودن قسمت دوم و سوم از حوادث پی در پی، این ناهماهنگی را تشدید می کند . فضای داستان نیز به طور کلی متفاوت است همچنانکه مکان تغییر می کند فضا و رنگ نیز دچار دگرگونی شده است به نظر می اید دو داستان جدا از هم تعریف می شود که در یک خط مستقیم نیست.

در کتاب دوم مگر در صفحات انتهایی هیچ حادثه قابل ذکری اتفاق نمی افتد . در این کتاب اشنایی خسرو با زیتون و دمخور شدن انها با یکدیگر را داریم و فرار ناموفق ان دو از خانه در هنگام کودکی که ارتباطی با وقایع بعدی ندارد .اما در انتهای این کتاب مهمترین حادثه که اشنایی خسرو و لیلاست رخ می نماید و حوادث بعدی را رقم می زند.

زمانی که خسرو برای اولین بار پس از اقامت در لندن به خانه مادرش در امستردام می رود در استانه اشنایی با لیلا و جدایی معنوی از زیتون ،اخرین نامه زیتون را که تنها چند بیت شعر در انست در دست دارد شعر این نامه حکایت از گسستن پیوند دارد و خواننده اماده اتفاقاتی جدید که مقدمه جدایی است  می شود.

اولین نشانه های گسست از زیتون خوردن شرابی است که مادرش تدارک دیده است. سپس کتاب سوم ،سرزمین بی مجنون اغاز می شود . سرزمین بی مجنون هم اشاره به اروپا دارد و هم به محیطی که خسرو پیرامون خود ایجاد کرده. هم سرزمین داستانی منظور است،  هم سرزمین واقعی غرب؛ اما با توجه به اینکه نویسنده از غرب و فرهنگش محدود سخن به میان اورده ،بیشتر همان سرزمین داستان خودش را در نظر دارد که مجنون قصه اش در ان متحول شده ، از عشق خود کناره گرفته و لیلایی را که واقعا عاشق اوست نشناخته است .  تحولات اصلی رمان که نتیجه فصول قبل است در این کتاب به وقوع می پیوندد دو کتاب اول در حکم مقدمه ای است که اعمالی در ان انجام شده و حالا گویی وقت امتحان است دو جوان با ان پیشینه ، در معرض امتحان قرار دارند تا هر یک چه مقدار اندوخته داشته باشند برای مقاومت در برابر سختی ها .

در اولین فصل کتاب سوم ، زیتون تصادف می کند  به کما فرو می رود . کوشا جوان همکلاسی اش که او را دوست دارد درمحل تصادف حضور داشته او را به بیمارستان می برد و شب  و  روز بالای سرش حضور دارد.

فصل دوم با نزدیکتر شدن خسرو به لیلا آغاز شده، با اطلاع یافتن خسرو از وضعیت زیتون و سفر به ایران ادامه می یابد .

کتاب سوم سرشار است از برنامه های متنوع لیلا برای خسرو .چیزهایی مثل گردشها ،رستورانهای عجیب و غریب ،کلاس موسیقی با خرج لیلا ،گیتا نوی عالی ،نقاشیعهای لیلا فخانه عجیب و غریب او و برنامه های سرگرم کننده و اظهار نظرهای جالبش درباره همه چیز .

در صفحات اخر به خاطر وجود ساز سنتور که خسرو با ان تمرین می کند اشعار مولانا در ان راه یافته است که نتیجه پژوهش نویسنده در مورد مولانا و علاقه او به این اشعار است .

زاویه دید

رمان دارای راوی دانای کل است که تمام وقایع  را شرح می دهد و کمتر به شخصیتها اجازه حرف زدن می دهد . حرفها و احساسات شخصیت ها غالبا از زبان راوی روایت می شود . راوی دانای کل گاهی درباره برخی گره ها سکوت اختیار می کند و می گذارد خواننده خود ان گره را باز کند و این جذابیت داستان را بیشتر می کند مثلا درباره زن و دختران رجبعلی که سالها پیش ناپدید شده اند حرفی نمی زند اما هنگامیکه رخسار با رجبعلی ازدواج می کند با شرح رفتار بد رجبعلی خود به خود علت فرار خانواده او روشن می شود . همچنین درباره عشق لیلا به خسرو مستقیما حرفی نمی زند، اما حرفها و اعمال لیلا نشان دهنده احساس اوست که در اخرداستان از زبان خودش شنیده می شود .

 

زمان و مکان

این رمان در سه زمان و مکان متفاوت اتفاق می افتد که از هیچکدام از این مکانها توصیفی جامع ارائه نشده است  . صحنه اول دهی است کوچک با اداب و سنن قدیمی و ادمهایی که جز ان سنت ها به چیز دیگری دلخوش ندارند . مکان بعدی که سالهای بیشتری را در بر میگیرد اما شتابزده می گذرد ،خانه ای اربابی در تهران است که قهرمانان اصلی داستان سالهای زیادی از عمر خود را در ان می گذرانند زندگی بسیار محدود و گوشه گیرانه بدون ارتباط با جامعه ای که در ان زندگی می کنند . مکان بعدی که اتفاقات مهم و تکمیلی رمان در ان اتفاق می افتد لندن است که چندان راجع به ان مکان و جامعه صحبت نمی شود تنها درمکانهای دربسته و یا رستورانها  شاهد گفت و گوی دو نفره ای هستیم .

شخصیت پردازی

قسمت اصلی رمان بر محور شخصیت و عملکرد دو نفر است یک دختر و یک پسر .نویسنده این دو را پس از شرح حال دوران کودکی و نوجوانی در معرض شداید گذاشته و عکس العملهایشان را به تصویر کشیده است. زمان و مکان و فضا و سایر عناصر داستانی در این رمان ناپیدا و همه توجه معطوف به دو شخصیت می شود اگر چه لیلا هم سهم زیادی در داستان دارد؛ اما تنها واسطه است و یکی ا زمحک ها .

اگر بپذیریم« داستان تصویری است عینی از چشم انداز و برداشت نویسنده از زندگی و هر نویسنده فکر و اندیشه معینی درباره زندگی دارد یا نحوه برخوردش با زندگی فلسفه زندگی او را مجسم می کند.» (میرصادقی ص 17 )  باید گفت در داستانهایی که نویسنده ان زنان هستند ردپای زنان موفق و یا زجر کشیده فراوان تر دیده می شود به عبارتی زنان دنیای زنان را به تصویر می کشند . این داستان نیز بر پایه زندگی چند زن بنا شده که همگی بدون اتکا به مردان ، زندگی خود را می گذرانند و حضور مردان زندگیشان را سخت تر از انچه هست می کند . راوی پس از نمایش چند زن خود سرپرست ، میرسد به زیتون که دختری زیبا و تنها و افسرده است . او با سختکوشی خود در دانشگاه قبول می شود اما به خاطر خیانت نامزدش دست از همه چیز می شوید و خود را وقف امور مذهبی می کند.

شخصیت زیتون

زیتون که در پنج سالگی پدررا از دست داده و در هشت سالگی مادر را و همزمان از طرف ناپدر ی به او تجاوز شده مجبور به ترک ده و برادران خود می شود . او کودکی گوشه گیر و ترسوست و غیر از خانواده دو نفره ای که به انها سپرده شده و خسرو و پدرش هیچکس را دوست ندارد و از همه می ترسد زیرا در تمام مدت عمرش مردم ده را دیده که نسبت به مادرش بی احترامی کرده اند و پدرش را مسخره . از طرفی ازدواج اجباری مادرش با مردی وحشی که جز کتک زدن زن و بچه ها کاری بلد نیست او را بیش از پیش از مردم ترسانده است .

زیتون پس از قرار گرفتن در محیطی امن و یافتن یک همبازی پسر که به او مهربانی می کند تحت تاثیر قرار می گیرد و به طرف او جذب می شود.

او پس از رفتن خسرو به لندن به خاطر دوری از او مجبور است به چیزی دیگر پناه ببرد او نمی تواند بدون حامی باشد بنابراین به سراغ مذهب می رود . در اعتقادات مذهبی دچار وسواس شده از کتاب دعا و نیایش جدا نمی شود.

شخصیت خسرو

خسرو پسری ضعیف است که زیتون را تنها به خاطر خود می خواهد او در زیتون روحیه اطاعت محض و و فاداری را یافته و به اتکای این خصوصیات او را می خواهد به این دلیل است که با اینکه لیلا را دوست دارد باز هم به زیتون فکر می کند زیرا لیلا سر خود است لباسهای عجیب غریب می پوشد و نظر خسرو برایش مهم نیست اما لیلا یک امتیاز مهم دارد که می تواند خسرو را جذب کند و ان درک موقعیت اوست . لیلا دوری زیتون را برایش اسان می کند و مثل یک دوست صمیمی درباره زیتون با او حرف می زند وبه وصال امیدوارش می کند و خسرو با سادگی همه چیز را باورمی کند و عشق لیلا را درک نمی کند .

او انقدر در مقابل پدرش ضعیف است که نمیتواند مثل یک مرد بایستد و بگوید من درس نمی خوانم اما زیتون را هم می خواهم . عکس العمل او در برابر فشار پدر رفتن به سوی مادر و پذیرش پیشنهاد او مبنی بر دوستی با لیلاست .

در اولین دیدار خسرو با زیتون ،خسرو به او میگوید " بیا بریم با من صبحانه بخور ...پدرم خارج است من را دوست ندارد ..عالیه جون به من میرسد نماز یادم می دهد .

زیتون هم به او میگوید که دایه نماز و قران یادش داده و خسرو می گوید :

تو هم نماز یاد می گیری ؟چقدر کار سختی است .

نه اگر نماز نخوانیم خدا دوستمان ندارد و بدبخت می شویم .( ص118)

از همان ابتدا خسرو نسبت به مسائل دینی بی علاقه است و این کار را سخت می داند و در بزرگی نیز زود از قید ان ازاد می شود اما زیتون بر خلاف او هر چه بیشتر به سوی مذهب گرایش پیدا می کند در اغاز جدایی هر یک به سوی علاقه اش می رود زیتون تنهایی اش را با مذهب پر می کند  خسرو با گیتار و دختری که نواختنش را دوست دارد و حمایتش می کند .

او شخصی بی اراده است که نمی داند مشکلاتش را چگونه حل کند مثل خیلی ادمهای دیگر به مواد تسکین دهنده پناه می برد :

"از زمانی که به انگلستان امده بود سیگار می کشید تنها بود و از رشته درسی اش متنفر بود." 165)

او به دنبال امنیت ،زیتون را پشتوانه قرار داده و بعد لیلا را :

زیتون سمبل دنیای امن کودکی اش بود سمبل مهر خالص و بی شائبه ای که او را پایبند کرده بود .(ص165)

خسرو یک چیزی معلق بین زیتون و لیلا و بیشترنزدیک به لیلاست هم جسمی و هم روحی . او وسط الاکلنگی نشسته که لیلا و زیتون دو طرف انند سمت لیلا سنگین تر است  پایین می اید و او به طرفش سر می خورد؛ درعین حال به بالا نگاه می کند و زیتون را هم می بیند اما توان بالا رفتن به سوی او را ندارد . او راه ساده تر را انتخاب کرده است چون زیتون با وجود درسهای سخت پزشکی و شرطی که پدرش گذاشته دور از دسترس است .

پدر خسرو

پدر خسرو در اولین دیدار چنین معرفی می شود :"اقا مردی حدود چهل ساله با موهای ریخته و صورت چاق و سرخ و ریش انبوه بود . ته چهره اش هم به خنده ای شاد باز می شد . تسبیح شاه مقصود می گرداند."(ص133)

او مردی مذهبی است و به زیتون و خسرو سفارش می کند درسش را خوب بخواند و: "سعی کنید انسان بودن و با شرافت زندگی کردن را یاد بگیرید . شرف و اعتقاد هر فردی مهمترین چیز اوست ."(ص133)

تنها نقطه حساسیت اقا درس خسرو و نماز است. او می خواهد خسرو خوب درس بخواند و او اصلا نمی خواند او می خواهد از او مرد با شرفی بسازد اما نصیحتهایش با روحیه سرکش خسرو جور در نمی اید .

پدر در نهایت مهربانی ،سختگیر و زورگو هم هست . خسرو را وادار به خواندن درسی می کند که دوست ندارد و باعث جدایی دو عاشق می شود که خودشان همینطور بدون مدرک همدیگر را قبول دارند اما او مانع می شود و خانم دکتر را لایق اقای دکتر می داند نه یک پیانیست دیپلمه:

"یه خانم دکتر به درد یه پسر دیپلمه نمی خوره ."

شخصیت لیلا

لیلا تاثیر گزارترین شخصیت داستان است که با ورود خود به داستان مسیر ان را عوض می کند او را نمی توان دارای شخصیتی بد یا خوب دانست او دختری است با احساسات زنانه و مادرانه که از انها به خوبی استفاده می کند او عشق واقعی را می شناسد و با تمام وجودش به خسرو عشق می ورزد بدون انکه او را محدود کند و فقط برای خود بخواهد . حس مادرانه او نیز درهمین حد است . او با دنیا امدن فرزندش خود را وقف او می کند .

اولین اشنایی لیلا با خسرو در منزل مادر خسروست . او ازهمان ابتدای اشنایی به خسرومی گوید که مادرش از او خواسته با هم جور شوند :

خیلی دلش می خواهد من و شما جورشویم گویا شما یک نیمچه نامزدی درتهران دارید که مادرتان موافق نیست و چشم دیدنش را ندارد ...مادر شوهر بازی .(ص181)

با همان جملات اولیه لیلا دختری شاد و جذاب می نماید که می تواند خود را در دل هر مردی جا کند .این دختر اهل موسیقی و نقاشی است خسرو هم همینطور بنابراین زوج متعارفی هستند که به سمت هم کشیده می شوند لیلا جلف است لباسهای کوتاه می پوشد و با زیتون کاملا متفاوت است.

لیلا دراولین دیدار عملا گیتار نوازی خود را به رخ خسرو می کشد تا با پیش کشیدن علایق مشترک با او رابطه ایجاد کند . خسرو در اولین دیدار چنین تصویری از او می بیند:

"لیلا با ان لاکهای ابی بدرنگ  نگینهای روی سرش موجود عجیبی به نظر می رسید که بی مهابا از عشقهای گذشته اش و از شکستهایش می گفت ." (ص185)

لیلا از ان پس او را رها نمی کند و مدام تماس می گیرد و قرار پیاده روی و تفریح می گذارد و در مقابل تردید خسرو می گوید :"گوش کن پسر جان من خیال ندارم تو را از زیتونت بگیرم یا باعث شوم به کسی خیانت کنی .از بابت من خیالت اسوده باشد فقط می خواهم کمی حرف بزنم غذا بخورم و گیتار گوش کنم ." ص191)

یاد زیتون برای خسرو تنها زیبایی و سادگی است اما لیلا یک دختر تمام عیار است که توانایی های زیادی دارد .

لیلا دختر ازادی است و به هیچ چیز وابستگی ندارد و همین ویژگی است که از او دختری جذاب و محکم ساخته است که خسرو نمی تواند او را رها کند. او نقطه مقابل زیتون است که در هیچ امری از خود اختیار ندارد .

روابط علت و معلولی طرح

مضمون رمان درک عشق و قدرت وفاداری است و عواملی که حس وفاداری را تشدید و یا تضعیف می کند . روابط علت و معلولی طرح کاملا مشخص است و خواننده پاسخ سوالهای خود را می یابد . علت و معلولهای روانشناختی در این داستان بیش از هر چیز رخ می نماید و عامل زیر ساخت تربیتی و تفاوت جنسیت و محیط بسیار مهم تلقی شده است .

 خسرو و زیتون هر دو بچه های متفاوت  دور از اجتماعند و از پدر و مادر محروم . به این علت به هم وابسته می شوند زیرا به نظر می اید یکدیگر را درک می کنند این دو هیچکدام حاضر به ازار دیگری نیست و هر کاری را به خاطر او انجام می دهد .

اگر عادلانه بنگریم در این راه سهم مشکلات خسرو بسیار بیشتر از زیتون بوده است .زیتون در رشته مورد علاقه اش تحصیل می کند ، درخانه و شهری که در ان بزرگ شده و تنها مشکلش دوری از خسرو است ؛ اما خسرو هم از رشته اش متنفر است هم از شهر و دیارش اواره شده و هم تنهاست . از طرفی عشق به هنر هم در او وجود دارد وهمه این عوامل با وسوسه مادر و لیلا دلیل محکمی می شود برای خیانت او که توجیه جالبی هم عذاب وجدانش را کم می کند : به خاطر زیتون .

زیتون با اینکه در غیاب خسرو دارای خواستگار پر و پا قرصی هست هیچ اعتنایی به او نمی کند و حتی حرف زدن با او را هم درست نمی داند . این نکته در عین اینکه تفاوت دو جنس مخالف را نشان می دهد و وفاداری زنانه را ثابت می کند به ضعف جنس مذکر و نیاز بیشتر او به داشتن حامی اشاره دارد .

مضمون

همانطور که ذکر شد مضمون داستان عشق و چگونگی نگاه شخصیتهای داستان به ان است . عشق خسرو و زیتون و رقبایی چون لیلا و کوشا و نحوه تعامل این چهار نفر در برخورد با عشق ، داستان را پیش می برد و سرانجام اشتباه خسرو و زیتون که مربوط به پیشینه زندگی و نحوه تربتی انهاست ،زندگی هر چهار نفر را خراب می کند  هیچ یک از ایندو محیط اطراف خود را نشناخته و نتوانسته با ان دمخور باشد .خسرو که عاشقی مثل لیلا دارد او را رها کرده و انچنانکه باید از بودن با او لذت نمی برد زیتون که در افکارش تنها خسرو را جای داده به عشق کوشا توجه نمی کند در صورتی که هر یک از این دو می توانست با پیدا کردن زوج همگون خود زندگی خوبی داشته باشد و داستان با سرانجام خوبی به پایان برسد .

محتوا

محتوای این داستان ،از جنبه فمینیسم قابل بررسی است .

مصادیق فمینیسم در این رمان عبارت است از :

مردسالاری

در جامعه مرد سالار مسائلی چون مالکیت، خشونت،تعدد زوجات،خیانت ، تبعیض و..روی می نماید که در این داستان با انها روبرو هستیم .

یکی از مصادیق جامعه مردسالاری عشق ورزیدن صرف زن به مرد و در خدمت او بودن است : " زنی که تنها آرزو و مشغله اش باید این باشد که به مردی عشق بورزد و عشق مرد را نیز پذیرا باشد، مرد را ستایش کند و به خدمتش کمر بندد و حتی از او پیروی و الگو برداری کند. " ( مورنای،223)

این تعریف در مورد مادر رخسار و خود او و لیلا و زیتون کاملا صدق می کند  . پدر رخسار که حضوری کوتاه در داستان دارد، پس از چند سال دوری از خانه به سراغ زنش می اید .تنها خاطره رخسار از پدرش کتک خوردن از اوست که هنوز نیامده او را کتک می زند  و زن بدون توجه به این نکته مرد را با روی خوش پذیرا می شود .

رخسار نیز در رابطه با البرز ،شوهر اولش چنین حسی دارد مرد در نظر او تنها برای عشق ورزیدن است ، او را که می بیند شاد است و برایش بهترین غذا را می پزد و قتی نیست بداخلاق و گرفته است .

زیتون هم به محض اینکه از خسرو و عشق او ناامیدمی شود دنیا را پایان یافته می داند زحمات خود را بر باد می دهد و ترک تحصیل می کند و به زندگی بی تحرک روستایی باز می گردد مثل اینکه تمام انگیزه او برای ماندن در شهر و درس خواندن فقط یک مرد بوده است . از سوی دیگر لیلا با انکه زنی مقتدر است او هم خسرو را می خواهد که به او عشق بورزد و در کنارش باشد و هیچ توقع دیگری از او ندارد .

اطاعت محض

مرد سالاری شامل خواسته های دیگر مردان از جمله اطاعت محض هم هست که در مورد خواسته های خسرو از زیتون به چشم می خورد :

زمانی که به خاطر نمرات بد کارنامه اش به زیتون پیشنهاد می دهد با هم فرار کنند تا از پدرش کتک نخورد در مقابل امتناع زیتون می گوید : "باشه تنها میرم اسم تو را هم نمیارم .قهر قهر تا روز قیامت ."(ص135) و با این کار او را مجبور به پذیرش نقشه اش می کند .

حتی تصمیم دارد بعد از ازدواج نگذارد زیتون درس بخواند چون خودش دوست ندارد که بخواند.

پدر خسرو نیز با استفاده از همین اصل او را وادار به ادامه تحصیل می کند و خسرو اجازه ندارد روی حرفش حرفی بزند .

خشونت

خشونت یکی دیگر از نمودهای مردسالاری است " خشونت مردانه در جهت محصور کردن زنان در نقش‌ها و رفتارهایی که برای‌شان تعیین شده به کار می‌رود و استدلال می‌کنند که خشونت علیه زنان هم ابزاری برای تبعیت و وابستگی زنان و هم بخشی از سلطۀ ایدئولوژیک و نهادی است."(هام، 457)

مردان محدود داستان ،دارای خشونت هستند . پدر رخسار در اولین دیدار او را کتک می زند ،رجبعلی مردی خشن و بداخلاق است که هم زنش و هم بچه هایش را کتک می زند . حتی خسرو در مقابل لیلا خشونت به خرج می دهد و او را کتک مفصلی می زند که چرا او را از زیتون جدا کرده است  . مردان همه می خواهند به این وسیله حرف خود را به کرسی بنشانند هنگامی که از حرف زدن نتیجه نمی گیرند به خشونت متوسل می شوند .

مالکیت

 حس مالکیت مردان نسبت به زنان یکی دیگر از تبعات تفکر مرد سالاری است. ب اساس این تفکر،مردان زنها را برای خود و رفاه خود می خواهند و به خواسته های انان توجه ندارند. تجاوز رجبعلی به زیتون بر مبنای مالکیت است زیرا بنا بر گفته خودش می خواهد زیتون را برای خود عقد کند پس باید او را از چشم همه بیاندازد تا مالکش باشد .

خسرو نیز عملا خود را مالک زیتون می داند :

"از فکر اینکه یکی از پسرهای لعنتی دانشگاه حتی نگاهش کند تمام تنم اتش می گیرد و می خواهم خودم را بکشم من نسبت به اون جنون دارم ."(ص220)

در پاسخ لیلا که می گوید این حسادت است و باید زیبایی نامزدش را ستایش کند می گوید :" از من نخواه من او را فقط برای خودم می خواهم ..بهتر بگویم او را مال خودم می دانم. من او را از بچه ای ترسو و حیران و کتک خورده به یک زیبای موفق تبدیل کردم او دست پرورده من است ...من دستش را گرفتم و از ظلمات بیرونش اوردم و محبت بارانش کردم والا تا ابدالدهر در بدبختی ان خانه باغبانی دست و پا می زد ."(ص 221)

فداکاری زنان

زنان به ایثار و فداکاری معروفند و کمتر دیده می شود مردی به خاطرهمسر و فرزندانش از خود گذشتگی داشته باشد و خود را وقف انان کند . در انی داستان خسرو یکبار برای خاطر زنده ماندن زیتون فداکاری می کند و موجب تعجب می شود .

پس از فداکاری خسرو برای زیتون پرستارها عاشقش می شوند و به او زیادی رسیدگی می کنند راوی علت انرا در غیر طبعی بودن رفتار خسرو در مقابل دیگر مردان می داند :

"انان عاشق چیزی بودند که خسرو مظهر ان بود . زن ایرانی که سالها محکوم به اسارت و بشور و بساب و کلفتی بوده ناگهان مردی را می بیند که تا گرسنگی و تشنگی مرگ برای نامزدش  حرف می زند . برای نسل تو سری خورده اقا بالا سر دیده در باور نمی گنجد که مردها هم بتوانند به خاطر عشق از خود بگذرند . انان عادت کرده اند همیشه این زنها باشند که از خودشان می گذرند پرستارها مردی را که تا حد خاکساری و مرگ در مقابل زنش پیش رفته بود ستایش می کردند چون در او جوهری به غیر از مردانی می دیدند که فقط نام مردی داشتند ."(ص248)

بزهکاری زنان

زنان در جامعه مردسالار در معرض انگ زنی قرار دارند اگر یکی از انها دچار خطایی حتی ناخواسته شود عکس العمل جامعه نسبت به او خیلی شدیدتر از وقتی است که مردی همان عمل یا بدتر از انرا انجام دهدکه این قضیه از نظر فمینیستها ساخته دنیای مردان برای کنترل زنان است : "البته همین نظریۀ انگ زنی از منظر فمنیست‌ها یکی از ساز و کارهای پر قدرت مردان برای کنترل اجتماعی زنان است." (آبوت، آلاس،225 )

 هنگامی که رجبعلی  به دختر خوانده خود که به او محرم است نظر دارد و به او تجاوز می کند تا مادرش را طلاق دهد و با او ازدواج کند شنیده نمی شود هیچیک از اهالی ده پشت سر رجبعلی حرفی بزنند در حالی که همه خبر دارند اما زمانی که زیتون پس از سالها به ده بر می گردد اهالی او را هرزه می نامند بدون اینکه نامی از رجبعلی در میان باشد .

اعتقاد جامعه به ناتوانی زن

با اینکه زنان در این رمان خود کار می کنند و نیازی به در امد مرد ندارند باز هم نظر انها این است که باید مردی بالای سرشان باشد . رخسار پس از البرز نمیخواهد ازدواج کند و به خواستگاری رجبعلی مردی که سالها پیش زن و دو دخترش ناپدری شده اند جواب رد می دهد . اما اطرافیانش او را در ادامه زندگی بدون مرد ناتوان می بینند و فکرمی کنند زن حتما باید مردی داشته باشد:

"مرضی گفت :زن سایه سر می خواهد و الا هزار ننگ و نام به او می چسبانند ."(ص102)

در این قضیه مساله بزهکاری زنان نیز مطرح می شود . زنانی که بدون مرد زندگی می کنند خود  به خود در معرض تهمت قرار دارند .

 

 

منابع

o       عناصر داستان ، جمال میرصادقی ،تهران ، انتشارات شفا ، 1364

o       قوی روح ،شهره ،دیوانه ها بهتر عاشق می شوند ، نشر البرز،1387

o       کلرو آلاس، پاملا آبوت ، جامعه شناسی زنان، منیژه نجم عراقی ، نشر نی ، تهران ، 1380

o       هام ، مگی ،فرهنگ نظریه های فمینیستی،فیروزه مهاجر،تهران ، توسعه 1382

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد